... گر نگفتم، این بگویم نیز
. در میانراه ایستادما که در آخر، نمي دانم
. در میانراه ایستادما که در آخر، نمي دانم
لیکن این دانم که بی تردید
. قصه تا اینجایش،اینجا که من خواندم،قصه ی بیهوده تر بیهودگیها بود
. قصه تا اینجایش،اینجا که من خواندم،قصه ی بیهوده تر بیهودگیها بود
لعنت آغازی ، سراپا نکبتی منفور
. گاهکی شاید،یکی رؤیا يکی شیرین، قالب کابوس گنگی، خالی از مفهوم
. گاهکی شاید،یکی رؤیا يکی شیرین، قالب کابوس گنگی، خالی از مفهوم
بی هوا تصویر تاری کار دستی کور
دوزخ،اما سرد
و ز بهشت آرزوها
و ز بهشت آرزوها
دور
....