Wednesday, November 22, 2006


je me sens


je sais vous


je ne saves pas


je ne sais pas pourquoi je vois


...

اينك چشمي بي دريغ
كه فانوس اشكش را
شور بختي مردي را كه تنها بودم وتاريك
. لبخند مي زند


آنك منم كه سرگرداني هايم را همه
تا بدين قله جل جتا
. پيموده ام


آنك منم
. ميخ صليب از كف دستان به دندان بركنده

آنك منم
پا بر صليب باژگون نهاده
با قامتي به بلندي فرياد

...

Friday, November 17, 2006

...سه ماه

Wednesday, November 01, 2006


. از نگفته ها ، از نسروده ها پرم

از اندیشه های ناشناخته و

. اشعاری که به آنها نیندیشیده ام

عقده ی اشک من درد پری ، درد سرشاریست . و باقی ناگفته ها

. سکوت نیست . ناله یی است


. اکنون زمان گریستن است ، اگر تنها بتوان گریست

. یا به رازداری دامان تو اعتمادی اگر بتوان داشت


...

: واکنون

. نوری نیست

. اميد ِ درودي نيست...

. اميد ِ نوازشي نيست...