Tuesday, June 06, 2006

خدایا
اگر روزی این مهره های پیش رفته توان برگشت داشتند
اگر روزی مرد روشن من خواست که بازگردد
مرا ببین که سراپا انتظارم

ای مهره های پیش رفته
ای مهره های ناخواسته
اگر روزی توان بازگشت داشتید
مرا ببینید که سراپا انتظارم

ای مرد روشن من
ای مرد روشن در سایه فروافتاده ام
اگر روزی خواستی باز گردی
مرا ببین که سراپا انتظارم

و ای آسمان
ای ستاره ها
ای ابرها
ای کهکشان
ای آبها
اگر روزی مرد روشن من را دیدید
او را بگویید که سراپا انتظارم

و ای تمام هستی
تمامیتان
می شنوید ... ؟ با تک تک تانم
اگر روزی مرد روشن من از آن شما شد
با تمام وجودتان حافظش باشید
با تمام وجودتان
.
.
.

2 comments:

Anonymous said...

اگر که گاو نری را از شدت کار کوفته کنند
می گريزد و خود را در اب های سرد می افکند.
اما به جز عشق تو
من را هيچ دريايی نيست.
و در عشق توهم از ناله
فرصت التماس برای تنفسی حتی؛
تنفسی می خواهد اين فيل خسته
که درنگی بيافتد بر شن هايی
که از حرارت خورشيد سوزانند و تفته.
اما به جز عشق تو من را
خورشيدی نيست
و افسوس که در مغزم تصوری حتی
که در کجا می توانی بود وبا چه کس.
mayakovsky

mamsaleh said...

chegadr sabooor...!