خدایا
اگر روزی این مهره های پیش رفته توان برگشت داشتند
اگر روزی مرد روشن من خواست که بازگردد
مرا ببین که سراپا انتظارم
ای مهره های پیش رفته
ای مهره های ناخواسته
اگر روزی توان بازگشت داشتید
مرا ببینید که سراپا انتظارم
ای مرد روشن من
ای مرد روشن در سایه فروافتاده ام
اگر روزی خواستی باز گردی
مرا ببین که سراپا انتظارم
و ای آسمان
ای ستاره ها
ای ابرها
ای کهکشان
ای آبها
اگر روزی مرد روشن من را دیدید
او را بگویید که سراپا انتظارم
و ای تمام هستی
تمامیتان
می شنوید ... ؟ با تک تک تانم
اگر روزی مرد روشن من از آن شما شد
با تمام وجودتان حافظش باشید
با تمام وجودتان
اگر روزی این مهره های پیش رفته توان برگشت داشتند
اگر روزی مرد روشن من خواست که بازگردد
مرا ببین که سراپا انتظارم
ای مهره های پیش رفته
ای مهره های ناخواسته
اگر روزی توان بازگشت داشتید
مرا ببینید که سراپا انتظارم
ای مرد روشن من
ای مرد روشن در سایه فروافتاده ام
اگر روزی خواستی باز گردی
مرا ببین که سراپا انتظارم
و ای آسمان
ای ستاره ها
ای ابرها
ای کهکشان
ای آبها
اگر روزی مرد روشن من را دیدید
او را بگویید که سراپا انتظارم
و ای تمام هستی
تمامیتان
می شنوید ... ؟ با تک تک تانم
اگر روزی مرد روشن من از آن شما شد
با تمام وجودتان حافظش باشید
با تمام وجودتان
.
.
.
2 comments:
اگر که گاو نری را از شدت کار کوفته کنند
می گريزد و خود را در اب های سرد می افکند.
اما به جز عشق تو
من را هيچ دريايی نيست.
و در عشق توهم از ناله
فرصت التماس برای تنفسی حتی؛
تنفسی می خواهد اين فيل خسته
که درنگی بيافتد بر شن هايی
که از حرارت خورشيد سوزانند و تفته.
اما به جز عشق تو من را
خورشيدی نيست
و افسوس که در مغزم تصوری حتی
که در کجا می توانی بود وبا چه کس.
mayakovsky
chegadr sabooor...!
Post a Comment