Saturday, June 24, 2006

[خداحافظ آدم ها]
!!بر او ببخشاييد
بر او كه گاه گاه
پيوند دردناك وجودش را با آب هاي راكد و حفره هاي خالي از ياد مي برد
و ابلهانه مي پندار كه حق زيستن دارد
بر او ببخشاييد
بر خشم بي تفاوت يك تصوير
كه آرزوي دوردست تحرك در ديدگان كاغذيش آب ميشود
بر او ببخشاييد
بر او كه در سراسر تابوتش جريان سرخ ماه گذر دارد
و عطر هاي منقلب شب
خواب هزار ساله اندامش راآشفته ميكند
بر او ببخشاييد
بر او كه از درون متلاشيست اما
هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور مي سوزد
و گيسوان بيهده اش نوميدوار از نفوذ نفسهاي عشق مي لرزد
اي ساكنان سرزمين ساده خوشبختي
اي همدمان پنجره هاي گشوده در باران
بر او ببخشاييد
بر او ببخشاييد
زيرا كه مسحور است
زيرا كه ريشه هاي هستي بارآور شماست
در خاكهاي غربت او نقب مي زنند
و قلب زود باور او را
با ضربه هاي موذي حسرت
. در كنج سينه اش متورم مي سازند
.
.
.
بر او ببخشایید
بر او ببخشایید

6 comments:

Anonymous said...

از پشت در صداي تكه تكه شدن مي آيد

Anonymous said...

ز خشک سال چه ترسی!
- که سد بسی بستند:
نه در برابر آب
که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور ...

موفق باشید.
بدرود.

Chaotic-Greecicitic said...

It's so easy to forgive by words... But...

Anonymous said...

delam tangid bache ... on nemishi ke beharfim ;)

N said...

یه فیلسوف قدیمی یونانی میگه... خوشبختی یعنی تنی سالم و حافظه ای ضعیف.

sunny said...

humm..